در بهار سال 1995، نزدیک به 30 سال پیش، زمانی که شبکه های اجتماعی و ارتباطات مجازی به میان نبودند، در نامه ای محرمانه نوشته شد: «20 سال آینده بهبود شبکه ­های ارتباطی به صورت تصاعدی موجب بهبود قدرت رایانه می شود.»

امروزه مشغولیت حرف اول را می زند. هرچه میزان درگیری روزمره مان بیشتر باشد، بیشتر نشان می دهد چه مقدار پشتکار داریم. بنابراین وقتی به راه انداختن یک کسب و کار فکر می کنیم، و یا زمانی که می خواهیم ایده ای را پردازش کنیم، شاید تصورش سخت باشد که با وقت گذرانی در خلوت خود، بتوانیم به آن­ها برسیم.

نبوغ، ایده، تکنولوژی و ثروت واژگانی است که همواره با آمدن نام بیل گیتس به ذهن هر شخصی خطور می کند. وقتی به شرکت عظیمی مثل مایکروسافت، که بیل گیتس از پایه گذاران آن بود فکر می کنیم، احتمالاً با خود می گوییم که این تشکیلات عظیم و آن ایده های شگرف، جز با ساعت ها کار مداوم و پشتکار بی وقفه میسر نمی شد. اما وقتی به زندگی او نگاه می کنیم، زمان هایی هست که او از کارهای روزمره اش فاصله می گرفته و از همه چیز و همه کس دور می شده و تمام روز خود را در کلبه ای دور از شهر یا کنار یک دریاچه به اتمام می رسانده است.

اما این تناقض چگونه برطرف می شود؟ چگونه با وقت گذرانی در گوشه ای به دور از هیاهوی روزانه، می توان بیل گیتس شد؟

ایده بیل گیتس

ایده بیل گیتس که در آن سال در نامه ای محرمانه با عنوان «موج سهمگین اینترنت» خطاب به کارکنان شرکت خودش – مایکروسافت – منتشر گردید، به این واقعیت اشاره داشت که ارتباطات اجتماعی و بهبود قدرت یک رایانه هردو بر هم تأثیرگذارند. بنابراین نیاز است چشم انداز شرکت، در کنار بهبود نرم افزاری و سخت افزاری، به ارتباطات اجتماعی که به واسطه اینترنت فراهم می شود توجه کند.

                       

اما تمام ماجرا متن نامه نیست. چیزی که ذهن را علاوه بر نامه به خود مشغول می­ کند آن است که بیل گیتس چگونه می توانست این واقعیت را که ما اکنون در آن زندگی می کنیم، پیش بینی کند؟ اگر فقط دلیل آن را دانش بیل گیتس در این زمینه فرض کنیم، باید بگوییم که او از دانشگاهی که در آن درس خوانده بود در میانه راه انصراف داد. بنابراین، شاید بتوان گفت در حوزه تخصصی بیل گیتس، دانشمندان و صاحبان کسب و کار بسیاری بودند که علم و دانش به مراتب بیشتری نسبت به او داشته، اما چنین چیزی را پیش بینی نکرده بودند.

از سوی دیگر شاید تصورمان بر این باشد که ایده بیل گیتس – که در آن زمان مدیرعامل شرکت مایکروسافت هم بود – زمانی که پشت میزکار خود نشسته بود، به کارهایش رسیدگی می کرد و دور و برش شلوغ بود به ذهن او خطور کرد؛ ولی با این وجود کسی ندید که در روزهای نگارش نامه، بیل گیتس با فریاد «یافتم! یافتم!» سراسیمه از دفتر کارش بیرون بیاید.

یک نیمکت برای وقت گذرانی

 ایده بیل گیتس از کجا آمد؟ پیش از پاسخ به این پرسش ، به آمریکا می رویم؛ جایی که چند نیمکت روبروی ماست. ترکیب آسمان و منظره مقابل نیمکت ها چشم نواز است. این نیمکت ها و آن منظره برای وقت گذراندن بی­ نظیر است. جایی است که شاید بتوان تصویر ایده ای را در آسمان بیابیم؛ همان تصویری که در کودکی از خلبان شدن، دکتر شدن، دانشمند شدن و فضانورد شدن در ذهن می پروراندیم.

درست به مانند همین نیمکت ها، سال ها پیش در موسسه فناوری کالیفرنیا، پُل شِکتر، استاد دانشگاه اِم آی تی و کیهان شناس در دوران دانشجویی بهترین ایده های خود را با نشستن روی نیمکت و تماشای منظره به جهان عرضه کرد. او در گفتگوی خود با آلن لایتمن، فیزیکدان و استاد سابق دانشگاه هاروارد، درباره این تجربه خود گفت: «بهترین ایده ها زمانی به ذهن من خطور می کرد که روی نیمکت می نشستم.»

 «ذهن آسوده» چیزی بود که با نشستن روی نیمکت برای وقت گذرانی، ایده­های پل شکتر را برای او به ارمغان آورد.

به ماجرای ایده بیل گیتس باز می گردیم. او مشهور است در زندگی خود دو بار در سال را به «هفته تفکر» دور از اشتغال و فعالیت های روزمره و شبکه­های ارتباطی خود با دیگران اختصاص می دهد؛ که در طول آن معمولاً خودش را در کلبه ای کنار دریاچه از جامعه دور نگاه می دارد و کاری جز خواندن کتاب و مقاله و پروراندن ایده های خلاقانه انجام نمی دهد. او به این شکل میان ذهن آسوده و ایده بیل گیتس ارتباط برقرار کرد. گویی یک نیمکت برای وقت گذراندن لازم بود تا در یکی از همین روزهای هفته تفکر، ایده بیل گیتس در نامه معروف «موج سهمگین اینترنت» منتشر شود.


                     



ذهن آسوده کلیدی برای ورود به ذهن آماده:

                     

آیا تنها پرسه زدن در کنار یک دریاچه یا نشستن روی یک نیمکت یا لم دادن روی یک مبل و وقت گذراندن، یا به عبارتی «ذهن آسوده» برای خلاقیت کافی است؟ یا اینکه باید چیزی از قبل آماده داشت؟

در پژوهشی که پیرامون فرآیند شکل گیری ایده­ خلاقانه صورت پذیرفته بود، یکی از مراحلی که باید در طول کشف یا طرح یک ایده سپری شود، آماده شدن از طریق «در تنگنا قرار گرفتن» است. آلن لایتمن معتقد است «وقتی در تنگنا قرار می گیریم – اگر در فرار از هیاهوی جهان و در تأمین فضایی خلوت و آرام برای خود موفق باشیم – آن وقت ذهن ما می تواند در آزادی بدون محدودیت پرسه بزند و بکاود و ابداع کند.» زمانی که انسان در موقعیت های دشوار قرار می­ گیرد، ذهن او آماده حل مسائل و مشکلات سخت می شود و ناچار به پیداکردن راهی است؛ این راه سرآغاز مسیری است که اندیشیدن، خواندن و تجربه کردن می­ طلبد، و مقصد آن «ذهن آماده» است.

ذهن آماده را می توان فضایی پشت یک درب قفل شده تصور نمود که ذهن آسوده کلید آن است؛ ذهن آسوده کلیدی برای ورود به ذهن آماده است. تقلای بیش از حد برای مشغله بسیار، تنها فضایی در بسته را پر می کند و نشستن روی نیمکت بی آنکه مسئله یا دغدغه ای داشته باشیم، کلیدی است که ما را به فضایی که هیچ چیز در آن نیست وارد می کند.

شاید لازم است وقت گذرانی را شروع کنیم و ایده­ خود را میان صفحات یک رمان، دیالوگ یک فیلم، یک قطعه موسیقی یا در بستر یک رودخانه بیابیم. باید از خود بپرسیم چرا فقط بیل گیتس فرصت وقت گذرانی داشته باشد؟