در حالی که مغز انسان یکی از بهترین سیستم های پردازش و آنالیز موضوعات مختلف به حساب می آید و شناخت پیچیدگی های آن همواره برای بشر جذاب بوده است، ممکن است در محاسبات و تشخیص برخی از موضوعات دچار مشکل شود. ذهن انسان و قدرت تفکر و تخیل او گاهی در پذیرش یا رد برخی باورها دچار پارادوکس یا تناقض می شود.

مغز انسان به گونه ای تکامل یافته‌ است که واقعیت را به شیوه‌ای منحصر به فرد و خاص می نگرد، بنابراین مواردی وجود دارد که در تحلیل آن ها ذهن، واقعیت را آن طور که هست تشخیص نمی دهد و انسان را دچار پارادوکس می کند.

در نظر گرفتن و شناخت این پارادوکس ها انسان را نسبت به این مسئله که گاهی درک او از برخی رویدادها و مفاهیم پیرامونش ناقص است، آگاه می کند.

در ادامه به بیان ده مورد از پارادوکس هایی می پردازیم که در باورها و یا رویداد های روزمره به چشم می خورند:

1. پارادوکس لذت گرایی

یکی از پارادوکس هایی که درک آن بسیار راحت است، پارادوکس لذت گرایی است.

انسان بر این باور است که دنبال کردن لذت ها و علایق، به معنای تجربه یک زندگی خوشایند و یافتن خوشبختی حقیقی است. اما همانگونه که ویکتور فرانکل گفته است: «[خوشبختی را نمی توان دنبال کرد]، بلکه خوشبختی احساسی است که باید به وجود بیاید و هنگامی فرد احساس رضایت و خوشنودی می کند که خودش را وقف هدفی بزرگتر از خود بکند. در حقیقت خوشبختی محصول جانبی تلاش برای رسیدن به یک هدف مشخص است.»

این به آن معنا است که دنبال کردن مداوم لذت و شادی نه لذت بخش است و نه به احتمال زیاد باعث شادی می شود، بلکه تنها انسان را دچار سردرگمی و یکنواختی می کند. بنابراین، بهترین راه برای شاد بودن این است که تلاش برای شاد بودن را فراموش کنیم و به سادگی اجازه دهیم که در مسیرمان برای رسیدن به آن چه می خواهیم، شادی خود به خود رخ دهد.

2. پارادوکس ثبات ماهیت ذرات

یکی از بزرگترین ناشناخته های علم فیزیک، طریقه عملکرد سیاهچاله ها است و معماهای بسیاری در رابطه با این پدیده وجود دارد که انسان درمورد آن آگاهی ندارد.

مکانیک کوانتومی بیان می کند که اطلاعات وجودی یک ذره مانند جرم و ساختار اتم هایی که مولکول آن ذره را تشکیل می دهند و ... هرگز نمی توانند از بین بروند. یعنی اگر دو شیء کاملا سوزانده شوند، هرچند تشخیص آن دو از هم، با بررسی ظاهری خاکسترهایشان به نظر غیرممکن می آید، اما تفاوت های ظریفی در دوده حاصل از سوختن ذرات، دما، مقدار و رنگ خاکستر و دیگر موارد مشابه، دو شیء سوزانده شده را از یکدیگر متمایز می کند.

اما هنگامی که سیاهچاله ها اشیا را می مکند و سپس در مدت زمان بسیار طولانی آن اشیا را به شکل تشعشعات هاوکینگ به بیرون ساطع می کنند. برخلاف آنچه گفته شد، دیگر ماهیت ماده مانند قبل نیست و ساختار ذره به کل عوض شده است. تابش هاوکینگ هیچ اطلاعاتی در مورد اینکه ذره از کجا آمده است به ما نمی دهد و در حقیقت تابش هاوکینگ همه ذرات یکسان است، که به آن معناست که سیاهچاله ها اطلاعات مربوط به کیهان را از بین می برند.

3. تبصره_22 (Catch-22)

جوزف هلر با ابداع این عبارت در رمانی به همین نام (تبصره_22)، معروف شد. در این رمان یک خلبان جنگی با درخواست ارزیابی روان پزشکی سعی دارد از وظیفه نظامی خود سر باز بزند. او امید دارد که با ارائه نتایج از سمت روان پزشک، دیوانه تلقی شده و به خط مقدم اعزام نگردد. با این حال روان پزشک به او اطلاع می دهد که از نظر عقلی کاملا سالم است و اگر می خواست که با هواپیمایش در خط مقدم حاضر شود و به جنگ برود، دیوانه بود.

این موقعیت را تبصره_22 گویند: موقعیتی که به دلیل قوانین متناقض، کسی نمی تواند از آن فرار کند. اگر خلبان بخواهد دیوانه تلقی شود، باید در جنگ شرکت کند و اگر در جنگ شرکت کند، دیگر دیوانگی برای او سودی ندارد.

ما به طور عمده در موقعیت های مختلف اجتماعی با این مورد رو به رو می شویم، به عنوان مثال، دانش آموزانی که برای بدست آوردن یک موقعیت شغلی مشخص، وارد دانشگاه می شوند، پس از اتمام دانشگاه، برای به دست آوردن آن شغل به تجربه نیز نیاز دارند. و این همان قوانین متناقض است. چرا که درصورت ترک تحصیل و کسب تجربه، آن فرد دیگر تحصیلات دانشگاهی لازم را برای آن موقعیت شغلی ندارد. و تجربه ای که کسب کرده دیگر کارآمد نیست.

4. پارادوکس مونتی هال

این یک پارادوکس آماری است و نام آن از مجری یک برنامه به نام Let’s Make a Deal گرفته شده است. در این مسئله سه درب وجود دارد. پشت یکی از درب ها یک ماشین قرار دارد و در پشت دو درب دیگر، دو بز پنهان شده اند. شرکت کننده در ابتدا یک درب را انتخاب می کند و پس از آن مجری، مسابقه را با بازکردن درب های دیگر آغاز می کند و اگر دربی که مجری باز می کند یک بز را نشان دهد، به آن معناست که فرد هنوز شانس بردن ماشین را در پشت دربی که انتخاب کرده است، دارد. بنابراین این سوال که " آیا شرکت کننده تصمیم دارد انتخاب خود را عوض کند؟ و درب دیگر را انتخاب کند؟" از سمت مجری مطرح می شود.

اکثر مردم بر این باور هستند که تعویض درب هیچ مزیتی ندارد. چرا که تنها دو درب باز نشده باقی مانده و احتمال وجود ماشین پشت هریک از درب ها 50 درصد است.

چنین باوری اشتباه است. شانس درب های باقیمانده برابر نیست. زیرا اگر در اولین انتخاب، فرد شرکت کننده یک بز را انتخاب کرده باشد (که از هر سه بار دو بار اتفاق می افتد)، پس با تعویض درب، ماشین را بدست می آورد. اما اگر ماشین را انتخاب کرده باشد (که از هر سه بار یک بار اتفاق می افتد)، تعویض درب به ضرر او می شود.

بنابراین این یک انتخاب 50-50 نیست (با در نظر گرفتن احتمالات اولیه 2 از 3 و 1 از 3). تعویض درب می تواند تا 66 درصد احتمال برد و تا 33 درصد احتمال باخت را افزایش دهد.

5. پارادوکس پتو

همانند علم فیزیک، موارد ناشناخته زیادی در علم زیست نیز وجود دارد.

یک تناقض معروف در علم زیست شناسی، پارادوکس پتو است. انسان ها بیش از 1000 برابر موش ها سلول دارند و به عنوان یک تعریف ساده، سرطان سلولی سرکش است که بدون کنترل تکثیر می شود و عملکرد بخشی از بدن را مختل می کند. بر اساس این تعریف ساده می توان انتظار داشت که در انسان ها به دلیل داشتن تعداد بیشتری سلول نسبت به موش ها، احتمال وجود یک سلول سرکش و ابتلا به سرطان بیش تر است. اما این گونه نیست.

ریچارد پتو (زیست شناس) در دهه 1970متوجه شد که احتمال ابتلای موش ها به سرطان از انسان ها بیشتر است. این تناقض در دیگر گونه ها نیز وجود دارد، به این صورت که نهنگ های آبی در مقایسه با انسان ها بسیار کم تر به سرطان مبتلا می شوند، حتی اگر سلول های بسیار بیشتری نسبت به انسان در بدنشان وجود داشته باشد و این مورد مربوط به عملکرد زیستی و متابولیسم بدن موجودات است و برخلاف تصور عامه، به تعداد سلول موجود در بدن جاندار و داده های آماری مربوط نیست.

6. پارادوکس فرمی

اگر به بیگانگان علاقه مند هستید، این پارادوکس برای به چالش کشیدن ذهن شماست.

پارادوکس فرمی که به افتخار منجم و فیزیکدان انریکو فرمی نامگذاری شده است، به بیان تضاد بین احتمال وجود حیات بیگانه در جهان و عدم مشاهده این حیات می پردازد.

با در نظر گرفتن میلیاردها ستاره در کهکشان مانند خورشید، وجود سیارات دیگری مانند زمین که حیاتی را بر روی خود جای داده اند، از لحاظ آماری به اندازه وجود ستاره هایی مانند خورشید محتمل است. بنابراین با لحاظ کردن پیشرفت بشریت و قدمت زمین و تعمیم آن به کهکشان های دیگر و مدت زمان وجود آن ها، قدمت برخی از این ستاره ها، سیارات و یا حیات های بیگانه بیش تر از نوع انسان است. بنابراین، این حیات ها به اندازه بشریت و یا حتی بیش تر از آن هوشمند هستند.

درست است که انسان با دانش کنونی خود نتوانسته حیات دیگری را در فضا پیدا کند، اما پی بردن به وجود حیات در زمین توسط بیگانگان هوشمندتر، کاملاً امری محتمل است.

در نهایت فکر به این موضوع و غیبت حیات بیگانه، باعث شد فرمی این سوال را مطرح کند که "همه کجا هستند؟"

یا در حقیقت این سوال مطرح می شود که "بشر موفق به کشف حیات بیگانه نشده است، اما چرا موجودات بیگانه تا کنون موفق به کشف بشریت نشده اند؟"

7. پارادوکس توپ بیلیارد

این پارادوکس برای دوستداران سفر در زمان مطرح می شود.

قطعا هر انسانی یک بار در طول زندگی خود، مرتکب اشتباهی شده است که بخواهد با سفر به گذشته آن را اصلاح کند.

جوزف پولچینسکی (فیزیکدان نظری) مسئله سفر در زمان و پارادوکس ذهنی انسان در رابطه با این موضوع را اینگونه بیان می کند " اگر یک توپ بیلیارد را در یک سیاهچاله، با زاویه خاصی قرار دهیم که در زمان به عقب برگردد و در مسیر حرکت، به گذشته اش برخورد کند و قبل از اینکه بتواند وارد سیاه چاله شود و به گذشته سفر کند، به خودش ضربه بزند، توپ از مسیر خارج می شود و هیچ گاه وارد سیاه چاله نمی گردد."

این پارادوکس در حقیقت به نوعی اثر پروانه ای را در رابطه با گذشته و آینده بیان می کند. اگر فردی به واسطه سفر در زمان، به گذشته خود برگردد تا اشتباهی را جبران کند، دیگر هیچ گاه در مسیر قبلی خود قرار نمی گیرد و ممکن است در آینده دیگر امکان سفر در زمان را پیدا نکند. این مسئله را شکست در خط زمانی گویند و گاه اینگونه بیان می شود که با تغییر کوچکی در گذشته، نه تنها آینده فرد، که آینده کل بشریت نیز تغییر خواهد کرد.

پولچینسکی می گوید: "ذهن انسان در لحظه تنها به این امر فکر می کند که با بازگشت در زمان، اشتباهی را اصلاح می کند. اما این مسئله خیلی فراتر از یک اصلاح است و با درک عمیق تر، بازگشت به گذشته برای اصلاح یک اشتباه، خود اشتباهی بزرگ تر است. (اگر کسی برای کشتن هیتلر در زمان به عقب سفر کند، پس از کشتن هیتلر، در آینده دلیلی را که منجر شده به گذشته سفر کند، از بین می‌برد.)"

8. پارادوکس مشاهده گر

نتایج تحقیقات نشان داده است که، نظارت بر یک فعالیت و صرفا مشاهده آن، روند انجام آن فعالیت را تغییر خواهد داد. یعنی اگر محققی بخواهد ارتباطات اجتماعی را در یک جمعیت بررسی کند، افراد با آگاهی از این که مشاهده می شوند، رسمی تر صحبت خواهند کرد و یا بیشتر به محتوای کلامشان اهمیت می دهند.

به عنوان مثال، در یک کارخانه تولید محصولات الکتریکی، محققان قصد داشتند بررسی کنند "آیا بهبود روشنایی یک خط تولید، در عملکرد کارگران تأثیری خواهد داشت؟"نتایج تحقیق نشان داد که بهبود روشنایی موجب افزایش کارایی خط تولید می شود. محققان با نظارت مجدد بر خط تولید و بازگرداندن روشنایی به شرایط قبل، متوجه شدند که کارایی کماکان روند افزایشی دارد. بنابراین نتیجه گیری به این صورت بود که بخش زیادی از بهبود کار کارگران، به این دلیل بوده که مشاهده می شدند.

ابن پارادوکس بیان می کند که برای دریافت نتایج حقیقی از یک آزمایش، بهتر است گروه های مورد آزمایش از اینکه تحت نظارت اند آگاه نباشند، حال آنکه حقوق انسانی یک شخص بیان می کند که فرد باید از اینکه مورد آزمایش قرار گرفته است و بر کارش و یا بخشی از حیاتش نظارت می شود، آگاه باشد.

9. پارادوکس مدارا

بدون شک یکی از مهم ترین پارادوکس های فرهنگی موجود، پارادوکس مدارا است. این ایده که یک گروه و یا یک جامعه کاملا با تمام تغییرات مدارا کند، خود بر ضد مدارا است.

توضیح آن که در مقام عمل، جامعه و یا گروهی بردبار و صبور است که در برابر مخالفت ها و آنچه بر خلاف عقاید و باورش است، به درستی و همراه با منطق پاسخ دهد. بنابراین مدارای همیشگی و نادیده گرفتن مشکلات و نظرات توسط یک گروه و یا یک جامعه منجر به گسترش عناصر نابردبار و ناراضی در آن جامعه و گروه می شود. بنابراین یک جامعه به معنای واقعی کلمه بردبار، موجب رشد افراد نابردبار می شود.

این پارادوکس بیان می کند که معنای یک کلمه در لغت، با برداشت آن در مقام عمل متفاوت است.

10. پارادوکس صفحه خالی عمدی 

بسیاری از نشریات برای اطمینان خوانندگان و مشتریان خود از اینکه نشریه و یا مجله ای معیوب نخریده اند، از پارادوکس صفحات خالی استفاده می کنند. یعنی اگر نشری به صورت معمول ماه نامه خود را در 30 صفحه چاپ کند، اما یک ماه مطالب آماده شده در 28 صفحه منتشر شود، خواننده ممکن است تصور کند آن ماه محصولی ناقص و یا معیوب دریافت کرده. بنابراین اکثر انتشارات صفحاتی خالی و بدون محتوای ارزشمند و مفید (غالباً حاوی عکس های بزرگ و یا تیترهای درشت) را در مجله و نشریه قرار می دهند تا هر ماه دقیقا یک محصول 30 صفحه ای را وارد بازار کنند و این احساس رضایت را به مشتریان خود بدهند که نشریه ای کامل را خریده اند.

این پارادوکس نشان می دهد که مشتری در حقیقت همان ماه نامه 28 صفحه ای را دریافت کرده است، زیرا 2 صفحه اضافه شده هیچ بار معنایی بخصوصی ندارند. اما از لحاظ بصری این حس به او القا می شود که مجله ای 30 صفحه ای خریده است.